(سخنرانی آیتالله جرجانی در شبِ دوشنبه 29/6/94 شبِ چهارم دهة اولِ ذیحجه بهمتاسبت شهادت امام باقر علیهالسلام، جلسه ثقلین)
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربِّ العالمین والصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا أبیالقاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله وسلم، والسلامُ علی علیِّ ابن ابی طالب و آله الطیبن الطاهرین المعصومین و لعنةالله علی اَعدائهم اَجمعین مِنَ الآنَ إلی قیامِ یومِ الدین.
روایتی از قول امام باقر علیهالسلام رسیده است. این روایت، خیلی مفاهیم بالایی دارد. یعنی نکاتی در این روایت هست که باید با تأمّل و تعمّق و دقت، انسان این مطالب را درک کند و بفهمد. خیلی این روایت، اخلاقی و عرفانی است. آن روایت این است که حضرت؛ امام باقر علیهالسلام فرمود:
(قال الباقر علیهالسلام: یَا جَابِرُ اغْتَنِمْ مِنْ أَهْلِ زَمَانِکَ خَمْساً: إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشَاوَرْ وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ یُقْبَلْ قَوْلُکَ وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ. [تحفالعقول، ص 291؛ بحارالانوار، ج 75، صص 165-162،ح 1.])
یَا جَابِرُ اغْتَنِمْ مِنْ أَهْلِ زَمَانِکَ خَمْساً؛
بهخدا این روایت تمام هویها و هوسها و شهرتطلبیها را از انسان میگیرد، جلوی ریاکاری و خودخواهیِ انسان را میگیرد، یک انسانِ مخلِصی او را میسازد.
فرمود: جناب جابر! سعی کن نسبت بهاهلِ زمانت، پنجچیز را خیلی مغتنم بشماری، قدرش را بدانی،
إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشَاوَرْ وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ یُقْبَلْ قَوْلُکَ وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ؛
سعی کن که گمنام باشی، دنبال آوازه و شهرت و اسم و رسم نباش، که اگر در بین مردم حاضر شدی، مردم تو را با انگشت اشاره نکنند که او فلانی است، بهخوبی البته. بهبدی که حرام است انسان کاری کند که بهبدی مشهور شود. بهبدی مشهور شدن که جهنمی است. انسان در بدی، در فسق و فجور ضرب المثل بشود، اینکه حرام و یقیناً جهنمی است. حضرت میفرماید سعی کن اینقدر کارهای خوبت مخفیانه باشد که اگر در جمع حاضر شدی اصلاً کسی تو را نشناسد، و اگر نیامدی از خانه بیرون و رفتی مسافرت، مردم تو را ندیدند، جویای حالت هم نشوند، نگویند فلانی کجا رفت؟ چون اسم و رسمی ندارد. انسان وقتی اسم و رسم پیدا کرد، پنجروز مردم نبینند او را، میگویند کجا رفت؟ برویم دنبالش. خب حالا یک روایت دیگر داریم که حضرت میفرماید: شیعة ما نیست مگر کسی که فی مصرٍ، مصر یعنی همین شهر، عرب بهمنطقهای که بیشتر از صد هزار تا جمعیت داشته باشد عرب بهآن میگوید مصر. شهرها را مدینه میگویند. هر شهری مدینه است، شهرهایی که هنوز به شهری نرسیده، میگویند بَلده، یا قصبچه. ده هم که روستاست. حضرت فرمود: شیعه ما نیست مگر در یک شهر صد هزار نفری باید بهخوبی انگشت نما بشود، همه او را بهخوبی بشناسند. خب این روایت میگوید سعی کنید که در یک شهر صدهزار نفری انگشت نما بشوید بهخوبی، آن روایت میگوید سعی کنید کسی شما را نشناسد. با هم تناقص دارد؟
خیر. انسان گاهی خود بهخود معروف بهخوبی میشود، قصدش ریاکاری و تظاهر نیست، کارهای خودش را انجام میدهد. اما این آقا آنقدر آدم سالم و خوبی هست که خود بهخود معروف میشود. مثلا یک کاسبی، یک لبنیات فروشی، یک بقالی، یک تاجری، یک جواهرفروشی، یک میوه فروشی دارد جنسهای خوب و ارزان بهمردم میدهد که مشتری جذب کند، این اشکالی ندارد، اما کمال نیست، یک دام و تلهای است، منتها حلال است. صید کرده، ولی حلال است. غش در معامله ندارد، جنس بد بهمردم نمیدهد، کم فروشی نمیکند اما قصدش هم خدا نیست. میگوید: من باید طوری با مردم برخورد کنم تا جلب مشتری کنم، جنس خوب بهمردم بدهم این اشکالی ندارد. اما گاهی آدم میگوید من کاری بهمردم و مشتری ندارم، من میخواهم کارم خوب باشد، چه مردم بیایند سراغم چه نیایند، میخواهم نان خوب بهمردم بدهم، میخواهم ماست و شیر خوب بهمردم بدهم، هر چه هست میخواهم کارم خوب باشد. من کاری با تشکر و قدردانی مردم ندارم، خدا، پیغمبر و ائمه بهمن گفتند کارتان خوب باشد. خیاط کارِ خوب بهمردم تحویل میدهد، آشپزخانه غذای خوب بهمردم میدهد، قصدش آوازه و شهرت نیست، وجداناً میخواهد کارش خوب باشد که خدا بپسندد. این نورٌ علی نور است. این خیلی کارش ارزش دارد. حالا خدا میآید او را مشهور میکند، سر زبانها میاندازد، شهرة آفاقش میکند، در کشور و دنیا مطرح میشود. چه اشکالی دارد؟ میشود حاتم طایی. حاتم طایی قصدش خدا بوده، شاید آن زمان مسلمان نبوده، ولی قصدش ریاکاری نبوده، ریاکای نکرده، وجدانش بهاو گفته کار خوب انجام بده. لذا این آقای حاتم رفته بهجهنم، ولی آتش بهاو کاری ندارد. این خوب است. پس حضرت آنجا میفرماید سعی کنند که در یک شهر شیعیان ما در صد هزار نفر باید انگشت نما بشوند در خوبی. نمیفرماید تو کاری کن که انگشت نما بشوی، میگوید کارت درست باشد خدا خود بهخود پرده از کارت بر میدارد:
تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز.
بهخدا، کارِ خوب، آدمِ خوب، مثل طلا و جواهر است. ممکن است بعد از صد سال این جواهرات و طلاها و عقیقها، زیرکوهها و خروارها سنگ هستند، عاقبت بهبازار میآیند، عاقبت گمنام نمیمانند، بهبازار میآیند و دست بهدست میچرخند. ما اگر جواهر شدیم، اگر مخلِص شدیم، اگر باتقوا شدیم، اگر اهلِ توکل شدیم، زن ما، دختر ما اگر محجوبه و با حیا و با حجاب شد، هرکدام از ما اگر خوب بودیم، مثل آن جواهر، عاقبت از آن معدن بیرون میآییم و انگشترِ دست اولیاء خدا و علما و بزرگان میشویم، سر زبانها میافتیم، خدا ما را بیرون میآورد. ما چقدر روایت داریم، که شما کار خوب انجام بدهید، پنهانی و برای خدا انجام دهید، خدا اینکار را میکند.
حضرت رضا علیهالسلام میفرمایند: أوحَی الله عَزَّوَجَلَّ إلَی نَّبی مِنَ الأنبیاءِ؛ خداوند بهپیغمبری از پیغمبران سَلَفَش وحی کرد فردا صبح که از منزل بیرون رفتی، چند کار را انجام بده، اول چیزی که دیدی او را ببلع (بخور)، دوم چیزی که دیدی او را بپوشان، سوم چیزی دیدی او را ناامید نکن، چهارمی که دیدی پناه بده.
عرضم سرِ آن اولی و دومی است. گفت: فردا صبح که از منزل آمدم بیرون دیدم یک شیئی مثل یک کوه بزرگ دارد بهسمت من میآید. گفتم: خدایا، بهمن گفتی این را بخورم، این کوه است چهطور آن را بخورم؟ خب باید میخوردمش. پس رفتم سمتش. دیدم هرچه بهسمتش میرفتم، این کوهِ بهاین بزرگی کوچک و کوچکتر میشد تا اندازه یک لقمه شد و آن را خوردم. عجبا! اول یک کوه بود! فردا که سؤال کردم گفتند آن غضب است. آن خشم و غضب، اول که بهسراغ انسان میآید، شما میبینید طرف چقدر عصبانی میشود، جیغ و داد و فحاشی!. بد چیزی است غضب. لذا پیغمبر صبح بهصبح از غضب بهخدا پناه میبُرد. و عرضم سر دومی بودکه بحث ما است. دوم چیزی دیدم یک تشت طلا بود، باید دفنش میکردم. خاک زمین را کندم و تشت را کردم زیر خاک. تا رفتم، دیدم تشت طلا پرید بیرون. گفتم: چرا آمد بیرون؟ ندا آمد: تو بهوظیفهات عمل کردی و خاک کردی، حالا برو. فردا که پرسیدم گفتند: آن عمل صالح تو بود، که هرچه سعی میکنی آن را پنهان کنی، عاقبت خدا این را برملا میکند. وقتی که انسان کار خوب انجام دهد و خدا بشود مبلِّغ او، پس چه نیازی هست که خودمان وارد عمل بشویم؟ چه نیازی هست که ما تبلیغات اضافی کنیم یا برای خودمان یا برای دیگری؟ هیچ نیازی نیست، خدا شاهد است نیازی نیست. ما اگر خدا را قبول داریم، کار تمام است. این خدایی که جواهرات را از قعر معادن و دریا و از زیر کوهها به دست غواصان و مهندسان بیرون میآورد، همان خدا قادر است من و توی گمنام را شهرة آفاق کند. اگر خدا هم ما را معرفی کرد، در دعای یستشیر صبح و شب میخوانیم: خدایا، کسی که تو معرفش باشی، گمنام نمیشود، تو مبلِّغ او باشی، همه کارش درست میشود. آن کسی هم که بخواهد غیر تو او را ببرد بالا، خُرد میشود و شکسته میشود.
تُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. [سورة آلِعمران (3) آیة 26].
جابر! إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ؛
جابر! سعی کن تو دنبال آوازه و شهرت نباشی. اگر در بین مردم ظاهر شدی، شناخته نشوی. تو خیلی مَن مَن نگو.
وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ؛
اگر پنهان شدی، اگر رفتی جایی دنبالت نگردند.
وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشَاوَرْ؛
اگر باز در جمعی هم نشستی، با تو م هم نکنند، نظرت را هم نخواهند. چون انسان گاهی از نظر حُبِّ جاه و مقام بهمرحلهای میرسد که اگر در جمع نشسته و کسی با او م نکند، میگوید بهمن جسارت شد، هیچ رای مرا نخواستند. حضرت میفرماید این حالت را از خودت بیرون بیاور. اگر هم با تو م کردند بگو. گاهی انسان از روی مهربانی و دلسوزی، بهبرادرش، رفیقش، همکارش، زنش میگوید من بزرگتر توام، با من م کن. این از باب دلسوزی که اشکالی ندارد. از باب خیرخواهی، خیلی خوب است، نهاز باب اینکه با من م نکنی، بهمن جسارتی شده است. گاهی حب جاه و ریاست انسان را وادار بهاین میکند که تو با من م کن. از باب دلسوزی نیست، و خیلی ضرر دارد.
وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ یُقْبَلْ قَوْلُکَ؛
اگر حرفی هم زدی حرفت را قبول نکردند، ناراحت نشوی.
وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ؛
اگر هم دنبال همسر میگردی، کسی بهتو دختر ندهد. این دیگر خیلی عجیب است! چون گاهی بعضی از ازدواجها بر اساس آوازه و شهرت است. مثلاً دختر فلانی را بگیر، پسر فلانی را بگیر. این ازدواجها شِرک است، این ازدواجهایی که معیار انسان عناوین و امور اعتباری دنیا باشد، این ازدواج از پایه خراب است. گاهی اتفاقاً ازدواج رخ میدهد، انسان دختر کسی را میگیرد که دارای شهرت و آوازه است، دختر او را میگیرد. یا پسر او بهخواستگاری دختر فلانی میآید. اشکالی ندارد. اما میبینید کسانی که دنبال آوازه و شهرت هستند، مجالس آنچنانی می گیرند. 500 یا هزار مهمان دعوت کنیم، فلان رستوران باید باشد، فلانجا باشد، اگر فلانجا باشد کسر شأن است. اینها همه شرک است. مثلا غذا میدهند برای آوازه و شهرت است. در روایت داریم اگر کسی غذایی را برای آوازه و شهرت بدهد، خدا شاهد است فردای قیامت این غذا چرک و خون میشود و میگویند باید بخوری. مردم خوردند کیف کردند، این آقا فردا غذا برایش چرک و خون میشود. باید بخورد. چرا؟ چون غذایت برای خدا نبوده، برای آوازه و شهرت بوده. کسی لباسی را برای آوازه و شهرت بپوشد، این لباس آتش میشود در تنش. ماشینی را برای آوازه و شهرت سوار شود، این آتش میشود. خانهای را برای آوازه و شهرت بسازد، همین طور. اینها همه روایت و سند دارد، من بدون سند نمیگویم. وزر و وبال برایش میشود.
بعد فرمود: (وَ أُوصِیکَ بِخَمْسٍ: إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ، وَ إِنْ خَانُوکَ فَلَا تَخُنْ، وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ، وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ، وَ فَکِّرْ فِیمَا قِیلَ فِیکَ؛ فَإِنْ عَرَفْتَ مِنْ نَفْسِکَ مَا قِیلَ فِیکَ فَسُقُوطُکَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عِنْدَ غَضَبِکَ مِنَ الْحَقِّ أَعْظَمُ عَلَیْکَ مُصِیبَةً مِمَّا خِفْتَ مِنْ سُقُوطِکَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ، وَ إِنْ کُنْتَ عَلَى خِلَافِ مَا قِیلَ فِیکَ فَثَوَابٌ اکْتَسَبْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتْعَبَ بَدَنُکَ. تحف العقول، ص292.)
وَ أُوصِیکَ بِخَمْسٍ؛ نصیحتت میکنم جابر. حالا حضرت بهچه کسی این حرفها را میزند؟ به نزدیکترین شاگردانش. جابر جعفی از اصحاب سِرِّ امام باقر علیهالسلام است. جابر در زندگیاش علم بلایا و منایا میدانسته. صاحب کرامات بوده، حالات عجیبی داشته جناب جابر جعفی.
إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ؛
اگر بهتو ظلم شد، تو ظلم نکن. او ظلم کرد تو هم که ظلم کنی، مثل او میشوی. پس عفو کجا رفت؟ بعضی میگویند:
ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم باشد روا برگوسفندان
این حرف خوب است، اما کجا؟ تشخیصش کار آسانی نیست. با یک توهین زود مردم را گرگ نکنیم. وَ إِنْ خَانُوکَ فَلَا تَخُنْ؛
اگر کسی بهتو خیانت کرد، تو بهاو خیانت نکن. نگو موشک جواب موشک! جا دارد! او کلک زده ما هم کلک بزنیم. پس چرا خدا در این آیه
وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ [سورة آلِ عمران (3) آیه 54]؛
اینگونه میفرماید؟ این مکر خدا فرق میکند. این مکر خدا بهآن معنی نیست. اولاً مکر در لغت بهمعنی چاره اندیشی است، حالا یا برای حق یا برای باطل. منتها مکری که ما میورزیم، گاهی غلط و باطل است ولی مکر خدا که باطل نیست، خدا وارد است.
وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ؛
اگر کسی بهتو گفت دروغ میگویی، زود عصبانی نشو، یک جملهای او گفته تو چند تا نگو،
در روز عاشورا وقتی امام حسین سران لشکر را خطاب کرد که فلانی، فلانی مگر شما برای من نامه ننوشتید که بیایید کوفه، ما امام نداریم؟ هجدههزار نامه برای من نوشتید! با کمال بیشرمی گفتند دروغ میگویی حسین! خدا شاهد است امام چه گفت؟ به خدا فرمود: سبحان الله، بهخدا از آن روزی که فهمیدم خدا از دروغ بدش میآید، من دروغ نگفتم.
در جمعی پیغمبر نشسته بود. ما بهاین زودی بهاین مقامات نمیرسیم. نه اینکه هیچ وقت، نه، ولی خیلی سخت است. آن عرب بیادب پیغمبر را اینگونه خطاب کرد: انت محمد کذاب؛ محمد دروغگو تویی؟ حضرت با متانت کامل فرمود: محمد من هستم اما دروغگو نیستم. راست میگویم، چقدر صبر و حلم! در میان علما گاهی این چنین افرادی را پیدا میکنیم. مانند
وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ؛
اگر هم خیلی تعریفت کردند، فریب نخور، خوشحال مباش، غلوها میکنند، فریب این حرفها را نخور.
وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ؛
اگر مذمتت هم کردند جزع و فزع نکن.
وَ فَکِّرْ فِیمَا قِیلَ فِیکَ؛
بنشین فکر کن، هم اگر بد تو را گفتند چه خوب تو را گفتند. اگر چنانچه آن خوبیها که گفتند در تو هست، حمد و ثنای خدا را کن. خدا داده. با خدا دادگان ستیزه نکن. خدا دادگان را خدا داده.
فَإِنْ عَرَفْتَ مِنْ نَفْسِکَ مَا قِیلَ فِیکَ فَسُقُوطُکَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عِنْدَ غَضَبِکَ مِنَ الْحَقِّ أَعْظَمُ عَلَیْکَ مُصِیبَةً مِمَّا خِفْتَ مِنْ سُقُوطِکَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ؛
اگر فکرکردی دیدی آنچه تو را مذمت کردند در تو هست، و تو از حرف حق و واقعیت ناراحت شدی، تو سقوط کردی. این سقوط در نزد خدا عزوجل بدتر از آن عیب و ایراد است. این مصیبت بزرگی است! باید گریه کنی بر این مصیبت. این مصیبت است که انسان عیبی داشته باشد و بهاو بگویند و ناراحت بشود. اگر وجداناً دیدی عیبی در تو هست و طرف مقابل هم بهتو میگوید، بیا این را برطرف کن. چون انسان گاهی میگوید که تو مرا خُرد کردی، مرا کوچک کردی، آبرو و حیثیت من را بردی. حضرت میفرماید: اگر این عیب در تو هست و هست، تو باید این را برطرف کنی، چرا ناراحت شدی؟
وَ إِنْ کُنْتَ عَلَى خِلَافِ مَا قِیلَ فِیکَ فَثَوَابٌ اکْتَسَبْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتْعَبَ بَدَنُکَ؛
اگر هم دیدی آنچه که گفتند باطل بوده و تو مظلوم واقع شدی، چون مردم ظلم میکنند در حق انسان، حضرت فرمود: یک ثواب مجانی بهآسانی نصیب تو شده است. چرا ناراحت شدی؟ او کار خود را مشکل کرده.
یکی از افراد دنبال یکی از علما مفصل بد او را گفته بود. این عالِم یک طبق میوه برای او فرستاد گفت: شنیدم غیبت مرا کردی، تمام حسناتت آمد در نامة اعمال من. دستت درد نکند! من هم گفتم طبق خالی برنگردانیم، یک کمی میوه برایت فرستادیم. چه فرستاده چه گیرش آمده؟
جان عالم بهفدایت ای امام باقر! این مطالب جز از مصدر وحی، جایی دیگر پیدا نمیشود. تمام مغزهای متفکر عالم جمع بشوند، مگر میتوانند این مطالب را بگویند؟ شما بروید تمام کتب غیر انبیاء را مطالعه و بررسی کنید، آیا این چنین مطالبی را پیدا میکنید؟ اصلاً و ابداً.
السلام علیک یااَبا جَعفَرٍ یامُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الباقِرُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَاستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه، یا وجیها عند الله، اشفع لنا عند الله.
درباره این سایت